مرزهای فزاینده گیج کننده بین دو حرفه کمک کننده

این یک خلاصه مقاله-دوستانه برای مخاطبان است که در مقاله دیدگاههای روانشناسی منتشر شده است. مقاله و منابع موجود در اینجا قابل بارگیری است.

بیماران روانپزشکی که به طور روان درمانی توصیه می شوند ، به طور فزاینده به دنبال "مربیان زندگی" هستند. اگرچه مربیان به کار خود به عنوان درمان اشاره نمی کنند - "مربیگری درمانی نیست" یک مانترا اغلب ذکر شده است ، اما توضیحی که اغلب برای مربیگری ارائه می شود این سؤال را ایجاد می کند که مربیگری زندگی در کجا به پایان می رسد و درمان شروع می شود. با کمال تعجب ، بیماران می توانند دو حرفه کمک را اشتباه بگیرند ، که خطرات احتمالی را ایجاد می کند.

منابع قدیمی به "مربیگری" روی آموزش و ورزشکاری متمرکز شده بود. این کلمه در قرن گذشته وارد دنیای تجارت شد و در دهه 1990 و 2000 محبوبیت زیادی پیدا کرد. از تمرکز بر آموزش رهبری و توسعه کارکنان ، به نظر می رسید که فرضیه مربیگری گسترش یابد تا همه مشکلات زندگی را شامل شود ، همانطور که با تصویب منیکر "مربی زندگی" پیشنهاد شده است ، با پیشنهاد خود از یک حرفه ای که از لحاظ تئوری می تواند به شما کمک کند هر چیزی.

مربیگری زندگی به یک صنعت میلیارد دلاری تبدیل شده است ، که بخشی از آن به دلیل ننگ است که هنوز در مراقبت از بهداشت روان در ارتباط است ، سرخوردگی از مدل های سنتی و عدم نیاز بزرگ به کمک. علاوه بر این ، سهولت نسبی برای تبدیل شدن به مربی زندگی وجود دارد ، زیرا هیچگونه آموزش دقیق یا اامات مجوز ، هیچ انتظاری از نظارت و هیچ چارچوب قانونی روشنی برای حاکمیت وجود ندارد. نتیجه یک حرفه جدید مختل کننده است که می توان با روان درمانی همپوشانی کرد.

هنگام تمایز مربیگری از روان درمانی ، چندین ویژگی برجسته می شود. گفته می شود که مربیگری بیشتر همکاری می کند - مربی همیشه بهترین را نمی داند. در گذشته نمی ایستد. این نتیجه گرا است و هدف آن به حداکثر رساندن ظرفیت است نه احساسات را پردازش می کند. کوتاه مدت است؛ تمرکز آن باریک است. این غیررسمی است ، از جمله موضوعات مربوط به زمان جلسه و مکان ، تماس بین جلسات ، خود افشای مربی و روابط دوگانه در خارج از مربیگری. برای افرادی که بیماری روانی ندارند ، در نظر گرفته شده است. سرانجام ، فاقد درمان بهداشت روان ننگ است.

با این وجود ، این تمایزات ، مربیگری زندگی را به سختی از روحیات درمانی جدا نمی کند ، همانطور که امروزه به طور معمول انجام می شود. چندین دهه پیش ، در حال حاضر ، شناخت درمانی رفتاری (CBT) ارتباط قدرت را از درمانگر آگاه به نفع یک سطح بیشتر ، رویکرد مبتنی بر همکاری بین بیمار و درمانی که به عنوان تیم همکاری می کنند ، دور کرد. CBT ویژگی های دیگری نیز داشت که در اینجا مرتبط هستند: قرار بود که 15 تا 20 جلسه-محدود باشد و علائم خاص یا مشکلات تأثیرگذار بر بیماران در "اینجا و اکنون" را هدف قرار دهید تا اینکه به صورت علنی از موضوع به مسئله دیگر ادامه دهید. .

علاوه بر این ، با وجود ادامه دفاع از مرزهای واضح با بیماران و هشدار از همراهی آنها در سایر نقشها به غیر از درمانگر ، میدان درمانی به سمت کمتر رسمیت در طول زمان جلسه و مکان و دسترسی به پزشک بین جلسات تکامل یافته است. این امر تا حدودی به دلیل مداخلات از راه دور انجام می شود که گزینه های درمانی انعطاف پذیر تری نسبت به مدل های سنتی دارند.

بنابراین ، هنگامی که صحبت از همکاری با مشتریها با روحیه تیمی یا اتخاذ رویکردی آینده نگر ، مختصر ، متمرکز و نسبتاً غیررسمی است ، نمی توان گفت مربیگری زندگی با روان درمانی تفاوت چشمگیری دارد. در مورد تمایزات انجام شده با روان درمانی براساس سلامت روان و ننگ مشتری چگونه است؟ این استدلال که مربیان زندگی با افراد سالم کار می کنند ، در حالی که درمانگران با افراد ذهنی روبرو هستند ، فرض بزرگی را بر عهده دارد - اینکه مربیان قادر به تشخیص بیماری روانی هستند و قبل از شروع مربیگری به جاهای دیگر مراجعه می کنند. با توجه به اینکه اکثر مربیان آموزش رسمی بهداشت روان را برای تشخیص بیماری روانی دریافت نکرده اند ، قابل درک است که ممکن است شرایط جدی روانپزشکی از دست رفته باشد.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها